درآمدي بر الاهيات اجتماعي پروتستان از آغاز نهضت اصلاح دين تا هگل (1)


 

نويسنده: دکتر محمد لگنهاوسن/ ترجمه دکتر منصور نصيري
استاد مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله) / استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي



 

چکيده
 

مقاله حاضر، به بررسي ظهور و گسترش الاهيات اجتماعي در اويل قرن نوزدهم در غرب مي پردازد. براي اين منظور، نخست به عنوان مقدمه، بحثي اجمالي درباره مفهوم و تعريف الاهيات اجتماعي و مقايسه آن با رشته هاي مشابه و مرتبط با آن ارائه مي گردد. سپس دو شيوه مطالعه و پژوهش درباره پيشينه الاهيات اجتماعي پيشنهاد مي شود که براساس شيوه اول، «الاهيات اجتماعي ضمني» و بر اساس شيوه دوم، «الاهيات اجتماعي صريح» مطرح مي گردد. درگام بعد، ضمن بررسي الاهيات اجتماعي پروتستاني و اقتضائات نهضت اصلاح دين در بحث حاضر، ديدگاه هاي کالوين درباره مسائل مختلف الاهيات اجتماعي و نيز ديدگاه لوتر در اين باره بيان مي شود. تبيين ديدگاه هاي طرف داران جنبش پارسايي گرايي، ادامه مباحث مقاله را تشکيل مي دهد که در آن، ضمن اشاره به بنيان گذاران فکري اين نهضت ديني، ديدگاه هاي مربوط به الاهيات اجتماعي در اعتقادات اين نهضت پي گرفته مي شود. پايان بخش مقاله، پيگيري مسائل مربوط به الاهيات اجتماعي در نظام فکري دو انديشمند تأثير گذار است: شلاير ماخر، انديشمند پرآوازه اي که متأثر از جنبش پارسايي گرايي است، و هگل که از تأثير گذارترين انديشمندان در جهان غرب به شمار مي رود.
کليدواژه ها: الاهيات اجتماعي، الاهيات جامعه شناختي، «الاهيات اجتماعي پروتستاني، جامعه شناسي دين، الاهيات فلسفي، پارسايي گرايي، نهضت اصلاح دين، الاهيات اصلاح شده، لوتر، کالوين، شلاير ماخر، هگل.

مقدمه: الاهيات اجتماعي چيست؟
 

اصطلاح «الاهيات» (Theology) به صورت هاي ترکيبي گوناگوني به کار رفته است. در همه اين کار بست هاي مرکب، براي آنکه رشته فرعي مورد نظر مشخص شود، واژه الاهيات مقيد به صفتي شده که به رشته فرعي مورد نظر اشاره کند. برخي از نمونه هاي اين کاربست ها عبارتند از: الاهيات سياسي، الاهيات اجتماعي، الاهيات عملي، الاهيات شباني، الاهيات اخلاقي، الاهيات فلسفي، الاهيات نظري/ جزمي، الاهيات نظام مند و الاهيات مبتني بر کتاب مقدس. گاه نيز تقسيمات از طريق عبارت حرف اضافه ملکي، انجام مي پذيرد؛ مثلاً، گفته مي شود: الاهيات فرهنگ، الاهيات فراخواني / شغل (Theology of Vocation)(1)، و الاهيات صليب. در برخي موارد، مي توان کاربست هاي صفت وموصوفي وکاربست ها ي اضافه اي اين اصطلاح را با يکديگر جا بهجا کرد. براي مثال، براي اشاره به الاهيات رهايي بخش، هم مي توان از تعبير «الاهيات آزادي بخش» (Liberation Theology) استفاده کرد وهم از تعبير «الاهيات مربوط به آزادي بخشي» (Theology of Liberation) .اين دو نوع اخير (الاهيات صليب و الاهيات آزادي بخش)، بايد به عنوان نوعي هشدار قلمداد شود؛ هشدار بر اين نکته مهم که اين گونه اصطلاحات، نه تنها براي مشخص کردن نام تقسيم هاي مربوط به علوم گوناگون الاهياتي به کار رفته اند، بلکه همچنين ممکن است براي اشاره به مکاتب فکري، نظريه ها يا ديدگاه ها نيز به کار روند. مثلا، هنگامي که لوتر در «مناظره هيدلبرگ» (درسال 1518 ميلادي) اصطلاح «الاهيات صليب» (Theologia Crucis) را وضع کرد، مقصودش تأسيس شاخه جديدي از الاهيات نبود، بلکه مي خواست سمت و سو و جهت گيري اي را نشان دهد که از نظر وي بايد همه مکاتب الاهيات داراي آن باشند. همين ساختار دستوري و ادبي را مي توان براي مشخص کردن موضوع خاصي از تحقيقات الاهياتي به کار بست؛ مثلا، مي توان براي بحث درباره «گناه نخستين» از تعبير «الاهيات مربوط به گناه نخستين» (Theology of Original Sin) استفاده کرد. سرانجام آنکه قيدهاي به کار رفته دراين گونه تعابير، ممکن است براي اشاره به شيوه مورد نظر باشند، همچنان که درتقابل موجود ميان «الاهيات طبيعي» (Natural Theology) و «الاهيات وحياني» ( Revealed Theology) که در قرن هفدهم در محافل انگليسي زبان رايج شد، قابل مشاهده است. اصطلاحاتي که در تقسيمات مختلف الاهيات به کار رفته اند، در غالب موارد فاقد تعريف دقيقي هستند و قلمرو هاي مورد تحقيق دراين شاخه ها الاهياتي که به اين نحو مورد اشاره قرار مي گيرند، تداخل هاي زيادي با يکديگر دارند. وانگهاي، الهي دانان در نحوه برداشت و تفسير اين گونه اصطلاحات نيز با يکديگر اختلاف نظر دارند. حتي درمورد واژه «الاهيات » نيز شاهد اختلاف نظرهاي الهي دانان و نيز تاريخ [پردامنه اي] از مشاجرات و شرح و بسط ها درباره آن هستيم.
اين انگاره که الاهيات بايد در مقايسه با فلسفه - که گفته مي شود نسبت به دين حالت بي طرفي دارد- از دين دفاع کند، ديدگاهي است که اخيراً مطرح شده و مي توان در آن مناقشه کرد. نبايد يک رشته را به نحوي تعريف کرد که بر اساس آن، نتايج پژوهش، خود پژوهشگر را از دايره شمولي آن رشته خارج کند. اگر پژوهشگري درباره نوعي الاهيات پژوهش کند و گزارشي ارائه نمايد و در آن گزارش - مثلاً - استدلال کند که عناصر مشخصي از اين الاهيات، ناسازگار و متناقض است. نبايد قضاوت ما اين باشد که صرفاً به دليل نتايج به دست آمده دراين تحقيق، نمي توان آن را تحقيق دراين نوع خاص از الاهيات دانست، وبايد آن را از مقوله موضوعات و مباحث فلسفه دين محسوب کرد.
استدلال ديگر در تأييد اينکه بايد چالش ها و اشکالات مطرح شده بر ضد اعتقادات ديني را هم در مباحث الاهيات گنجاند، اين است که عموماً پذيرفته شده هنگامي که برخي از الهي دانان، مواضع برخي ديگر از الهي دانان را مورد چالش قرار مي دهند، اين کار آنها نيز بخشي از مباحث الاهيات است. براي مثال، آکويناس برهان وجودي آنسلم را رد مي کند و پروتستان ها، ديدگاه هاي الاهياتي کاتوليک را به چالش مي کشند. روشن است که همه اين بحث هاي آنها، جزو مباحث الاهيات است. بنابراين، اگر کسي که هيچ گونه همدلي نسبت به دين ندارد. استدلال هاي الهي داناني را که در رد ديدگاه هاي الاهياتي رقيب مطرح کرده اند، گرد آوري کند، صرف اينکه وي ايمان و اعتقادي به دين ندارد،نبايد باعث شود که بگوييم اثر گرد آوري شده توسط او نبايد الاهيات تلقي شود.
من، به تبعيت از فلو ومک اينتاير،(2) واژه «الاهيات» را به معناي وسيع به کار مي برم؛ يعني براي اشاره به علمي که هدف آن به دست دادن معرف وشناخت درباره خدا و روابط خدا با جهان و انسان است. آثار الاهياتي را مي توان به دو دسته تقسيم کرد: آثار توصيفي و آثار تجويزي: هدف الاهيات توصيفي، بيان و توضيح تعاليم ديني است، درحالي که الاهيات تجويزي در صدد دفاع از ديدگاهي درباره اين تعاليم است. الاهيات تجويزي را مي توان به دو شاخه تقسيم کرد:
1. شاخه اي که درصدد دفاع از تعاليم ديني است؛ 2. شاخه اي که به دفاع از رد برخي تعاليم ديني يا به حمله بر يک تعليم ديني مي پردازد که مي توان آن را در مقايسه با الاهيات دفاعي يا مدافعه استدلالي از مسيحيت، «الاهيات تهاجمي» ( Katagorics = Offensive Theology) ناميد.(3)
براي ترسيم هر گونه خطوط دقيق تعيين مرز که فلسفه را از الاهيات جدا کند، نه مبناي تاريخي وجود دارد و نه پايه اي منطقي؛ هر چند که امروزه برخي تمايل دارند اصطلاح «فلسفه الاهيات» را براي بررسي فلسفي مسائلي به کار برند که از بيانات اعتقادي مخصوص يک سنت ديني گرفته شده اند، و «فلسفه دين» را براي اشاره به بررسي فلسفي مدعيات عام تري به کار برند که دست کم در اديان ابراهيمي به طور مشترک وجود دارند. (..See : Stump, 1998) مشابه اين نکات، در مورد رابطه ميان الاهيات اجتماعي (Social Theology) وجامعه شناسي دين (Sociology of Religion) صادق نيست، اما بررسي تفاوت هاي آنها آموزنده خواهد بود.«مؤسسه تحقيقات ديني هارتفورد» توصيفي خلاصه ونسبتاً بدون مناقشه از «جامعه شناسي دين» ارائه کرده است:
جامعه شناسي دين عبارت است از بررسي اعتقادات، اعمال و اشکال سازماني دين از طريق به کار گيري ابزار و شيوه هاي مطرح در رشته جامعه شناسي. اين تحقيق عيني، ممکن است هم شامل روش هاي کمي (نظر سنجي ها، بررسي هاي آماري، تحليل هاي جمعيت شناختي وآماري) گردد و هم شامل رويکردهاي کيفي اي نظير مشاهدات مشارکت محور، مصاحبه و تحليل داده هاي بايگاني شده، تاريخي و مستند.(http://hirr.hartsem . edu/sociology/about the field.html)
تفاوت ميان اين اصطلاح واصطلاح «الاهيات اجتماعي» اين است که جامعه شناسي دين، تحليل جامعه شناختي عام دين است، ولي الاهيات اجتماعي متمرکز بر يک فرقه مذهبي خاصي است. وانگهي، اگر اساساً «فلسفه دين» و «الاهيات طبيعي» در روش شناسي تفاوتي داشته باشند، اين نوع تفاوت آنها مبهم ويا منحصر به جواز استفاده از مدعيات ديني به عنوان مقدمات استدلال است؛ اما در مورد جامعه شناسي دين و الاهيات اجتماعي، بايد گفت که اين دو رشته، حتي شيوه هاي مشابهي را به کار نمي برند. شايد انسان بتواند ميان الاهيات جامعه شناختي (Theology Sociological) و الاهيات اجتماعي تمايز بنهد و بگويد: رابطه الاهيات جامعه شناختي با جامعه شناسي دين بايد همان رابطه اي باشد که الاهيات فلسفي با فلسفه دين دارد، اما نياز به اين تکثير تمايزات و تفاوت ها نيست. الاهيات فلسفي، به کارگيري امور و ملاحظاتي الاهياتي در فلسفه نيست، بلکه عکس اين امر صادق است. اما الاهيات اجتماعي دقيقاً عبارت است از بررسي الاهياتي جامعه ونهادهاي جامعه وبررسي و ارزيابي الاهياتي پديده ها ومسائل اجتماعي. متخصص الاهيات اجتماعي (وبه اصطلاح، الهي دان اجتماعي)، به بررسي جامعه ومشکلات آن مي پردازد وتلاش مي کند به فهم وبرداشتي از آنها و نيز به جهت گيري اي درباره آنها دست يازد که مبتني بر تعاليم واعمال ديني است تا آن را هنگام مواجهه بااين مسائل به کار گيرد. براي مثال، الهي دان اجتماعي ممکن است با بررسي مشکل اجتماعي تبعيض نژادي درصدد آن باشد که براي فهم وتفسير اين مشکل و درمان آن. به راهنمايي هايي در سنت ديني خود دست يابد.
با اين بيان، مي بينيم که الاهيات اجتماعي، برخلاف الاهيات ليبرال، يک موضع با گرايش نيست. الاهيات اجتماعي را نبايد با الاهيات سوسياليستي (جامعه گرايانه)، يعني دفاع الاهياتي از سوسياليسم (جامعه گرايي)، خلط كرد. ممكن است يك الهي دان، بدون در نظر گرفتن مسائل اجتماعي، به احتمال زياد، دفاع بسيار انتزاعي و متافيزيکي از جامعه گرايي تدارک ببيند. در اين صورت، ما نمونه اي از الاهيات جامعه گرايانه خواهيم داشت که الاهيات اجتماعي نيست. هرچند که بسياري از آثار مربوط به الاهيات اجتماعي در اواخر قرن نوزدهم، متأثر از جامعه گرايي بودند(واين يا به دليل همنوايي نويسندگان اين آثار با جامعه گرايي بود و يا به دليل تلاش آنها براي فراهم آوردن يک بديل و جايگزين مبتني بر مسيحيت براي جامعه گرايي)، ولي با اين حال، مي توان انتظار داشت که الهي داناني که وارد بحث الاهيات اجتماعي مي شوند، درباره مسائل مورد مناقشه اجتماعي و الاهيات ديدگاه هاي گوناگوني داشته باشند. براي مثال، مي توان از مواضع گوناگوني، الاهيات اجتماعي مسيحي را تحقق بخشيد؛ مثلاً از موضع محافظه کارانه، ليبرال، نوارتدوکس، يا هر موضع الاهياتي ديگري که درميان الهي دانان مسيحي به چشم مي خورد. الاهيات اجتماعي به هيچ فرقه خاصي محدود نيست، ودست کم مي تواند به صورت الاهيات اجتماعي کاتوليک يا پروتستاني، يا حتي به صورت الاهيات اجتماعي يهودي يا اسلامي باشد. اما هنگامي که اصطلاح «الاهيات» در سياق مربوط به دين اسلام به کار گرفته شد، بايد چند نکته مهم ديگر را هم مورد توجه قرار داد.
الاهيات بنا به برداشتي که مسيحيان از آن دارند، شامل مجموعه اي از مباحث مي شود که در عين برخي تداخل ها که با برداشت مسلمانان از «کلام» دارد، متفاوت از مباحث کلامي متکلمان است . (هر چند که [امروزه] معناي واژه «کلام» در حال تغيير به معناي مشابه و نزديک با «الاهيات» است و احتمالاً دليل آن گرايشي است که براي ترجمه اصطلاح «Moden Theology» «الاهيات جديد» به عنوان «کلام جديد» وجود دارد). براي مثال، در «کلام» هيچ خبري از بحث «کليسا شناسي» نيست؛ به همين منوال، در الاهيات مسيحي نيز هيچ بحثي درباره نظر پردازي هاي متکلمان نخستين درباره «اتم» ها يا «اجزاي لايتجزي» وجود ندارد.به کارگيري اصطلاح «الاهيات» در زبان عربي که در فلسفه اسلامي شاهد آن هستيم (الاهيات بالمعني الاعم) بيشتر همسو با نحوه کاربردي است که ارسطو در متافيزيک از واژه Theologike دارد. نه با برادشت هاي جديدي که مسيحيان از واژه الاهيات دارند. اما به طور کلي، دليلي نداريم مباحثي را که از صبغه و جهت گيري فلسفي برخوردارند از الاهيات خارج کنيم. بنابراين، مي توانيم از الاهيات لايب نيتس به نحوي سخن بگوييم که شامل مباحث عقلي محض وي درباره براهين اثبات وجود خدا و عدل الهي (Theodicy) نيز شود؛ صرف نظر از ابتنا يا عدم ابتناي آنها بر کتاب مقدس. از همين جاست که الاهيات به اين معناي وسيع، شامل فلسفه دين مي شود، ولي شامل متافيزيک که مباحثي نظير جوهر و عرض را مورد بحث قرار مي دهد، نمي شود مگر آنکه مباحث متافيزيکي درباره موضوع خاص ديني، نظير جوهريت خدا يا فرشتگان باشد. از آن رو که انديشه ديني بر سنت فلسفي جهان اسلام غالب گشته، مناسب است بحث هاي مربوط به مسائل اجتماعي را نيز که فيلسوفان مسلمان در الاهيات اجتماعي خود مطرح کرده اند، در بربگيرد. براي مثال، فلسفه سياسي فارابي، بخش مهمي از الاهيات اجتماعي وي را تشکيل مي دهد. البته، ممکن است برخي به دنبال الاهيات اجتماعي اسلامي اي باشند که به نحوي انحصاري تر، برعلوم نقلي مبتني شده باشد نه بر ديدگاه فارابي، اما اينکه يکي از آنها را «فلسفه» و ديگري را «الاهيات» بناميم، معقول نخواهد بود؛ زيرا اين امر مصادره به مطلوب خواهد بود و نتيجه آن تأييد ديدگاهي است که لوتر بر آن بود و آن اينکه هر گونه برداشت درست از «الاهيات » داراي مبنا و اساسي است که عبارت است از «فقط کتاب مقدس» (Sola Scriptura)
هر چند که مطالعه وپژوهش در الاهيات اجتماعي مستلزم تعهد و پايبندي به موضع خاصي درباره مسائل اجتماعي يا الاهيات نيست(از جمله اين مسئله که مبناي درست الاهيات چه بايد باشد). ونيز مستلزم هيچ گونه وابستگي ديني خاصي نيست، اما اين امر بدان معنا نيست که رشد و گسترش تاريخي آن فارغ از اين ويژگي ها بوده است. الاهيات اجتماعي، با توجه به تعريف پيشنهادي ما، علاوه بر مسائل روز نظير بي خانماني، تروريسم، اعتياد، وفقدان مراقبت هاي پزشکي، شامل مباحث الاهياتي مربوط به تمهيدات سياسي، ارتباطات اقتصادي، خانواده، کارکرد کليسا در جامعه و ساير موضوعات عام نيز مي شود. ممکن است هر نهاد اجتماعي يا هر فعاليت اجتماعي، صيد و هدفي براي الهي دان اجتماعي باشد. از آن رو که متفکران ديني، در سرتاسر تاريخ الاهيات، به مسائلي نظير حکومت، خانواده و دارايي پرداخته اند، مي توانيم بگوييم که الاهيات اجتماعي، حتي هنگامي که به عنوان الاهيات اجتماعي به رسميت شناخته نشده بود و اين عنوان را به خود نگرفته بود، همواره به عنوان شاخه فرعي الاهيات بوده است. بر اساس تعريف پيشنهادي ما درباره «الاهيات اجتماعي»، مي توان همه الاهيات سياسي را به عنوان شاخه اي از الاهيات اجتماعي تلقي کرد.

پي نوشت ها :
 

1. دراين الاهيات عمدتاً بحث در اين باره است که آيا انتخاب شغل و بخصوص انتخاب شغل و رسالت مهم کشيشي مورد رضايت وخواست خداست يا نه. معمولاً بحث مي شود که چگونه بايد به خواست واراده خدا و رضايت خدا از اين انتخاب پي برد.
2 - اين سخن که «الاهيات را بايد به نحوي تعريف کرد که براساس آن بتوان گفت ممکن است الهي دانان ملحدي هم وجود داشته باشد»، از آن فلو ومک اينتاير است ( 1955, x ) البته، ممکن است يک ملحد، الهي دان باشد ودرعين حال، درتحقيقات حرفه اي وتخصصي خود، رياکارانه، به دفاع از دين بپردازد. اما آنچه که دراينجا مورد نظر است اين است که آثاري که صريحاً در صدد اثبات بطلان مدعيات ديني هستند بايد در زمره الاهيات گنجانده شوند.
3- از آن رو که واژه apologetics از واژه يوناني کلاسيک apologiaمشتق شده که خطابه وسخنراني اي بود که در دفاع از شخص متهم به ارتکاب جرم ايراد مي شد، واز آن رو که استدلال هاي شاکي يا مدعي العموم، kategoriaناميده مي شد، وضع کردن اصطلاح kategorics براي اشاره به الاهياتي که اعتقاد ديني يا ديدگاه الاهياتي را مورد حمله و چالش قرار مي دهد(خواه هدف حمله، ادعاي ديني خاصي باشد يا به طور کلي اعتقاد ديني باشد) خالي از توجيه نيست.
 

منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.